چنان که ابر، گره خورده با گریستنش،
چنان که گل، همه عمرش مسخّرِ شادی است،
چنان که هستی آتش، اسیر سوختن است،
تمام پویه انسان به سوی آزادی است
محمدرضا شفیعی کدکنی (م. سرشک)
چنان که گل، همه عمرش مسخّرِ شادی است،
چنان که هستی آتش، اسیر سوختن است،
تمام پویه انسان به سوی آزادی است
محمدرضا شفیعی کدکنی (م. سرشک)
+ نوشته شده در یکشنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۳۹۶ ساعت 18:7 توسط Asi
|
اینجا صرفا دفتریست برای ثبت شعرهایی که یا نمیدانم شاعرش کیست یا اگر بدانم، اسمش را مینویسم...تا اگر دفترهای واقعی ام پاره شدند، جای دیگری این شعرها را داشته باشم...تعدادی از وبلاگ های ادبیای را هم که به آنها گاهی سر میزنم در پیوندها گذاشته ام تا آدرسش را برای خودم داشته باشم...همین