سفر بهانه ی دیدار و آشنایی ماست
از این به بعد «سفر» مقصد نهایی ماست

در ابروان من و گیسوان تو گرهی ست
گمان مبر که زمانِ گره گشایی ماست

خراب تر ز من و بهتر از تو بسیار است
همین بهانه ی آغازِ بی وفایی ماست

زمانه غیر زبان قفس نمی داند
بمان که «پر نزدن» حیله ی رهایی ماست

به روز وصل چه دلبسته ای؟ که مثل دو خط
به هم رسیدن ما نقطه ی جدایی ماست

 

فاضل نظری

 

 

آواز: محمد معتمدی

تار: علی قمصری

http://www.aparat.com/v/z7pg3

یارای گریه نیست، به آهی بسنده کن

آری، به آه گاه به گاهی بسنده کن

 

درد دل تو را چه کسی گوش می‌کند ؟

ای در جهان غریب ! به چاهی بسنده کن

 

دستت به گیسوان رهایش نمی‌رسد

از دوردست‌ها به نگاهی بسنده کن

 

سرمستی صواب اگر کارساز نیست

گاهی به آه بعد گناهی بسنده کن

 

اهل نظر نگاه به دنیا نمی‌کنند

تنها به یاد چشم سیاهی بسنده کن

 

سجاد سامانی

یارای گریه نیست، به آهی بسنده کن

آری، به آه گاه به گاهی بسنده کن

 

درد دل تو را چه کسی گوش می‌کند ؟

ای در جهان غریب ! به چاهی بسنده کن

 

دستت به گیسوان رهایش نمی‌رسد

از دوردست‌ها به نگاهی بسنده کن

 

سرمستی صواب اگر کارساز نیست

گاهی به آه بعد گناهی بسنده کن

 

اهل نظر نگاه به دنیا نمی‌کنند

تنها به یاد چشم سیاهی بسنده کن

 

سجاد سامانی