به سر موی دوست دل بستم
رفت عمر و هنوز پا بستم
کم ما گیر و عذر ما بپذیر
بیش از این بر نیامد از دستم
بیش از این خواستم ، ولی چه کنم ؟
چه کنم ؟ چون نمی توانستم
مگر این چند روزه در یابم
چله تا در نرفته از شستم
تو به فکر منی همیشه و من
تا به تو فکر می کنم ، هستم
دیگران گر ز بی خودی مستند
من از این خود ، از این خودی مستم
رو به سوی تو مستقیم ، دلم
این طرف ، آن طرف ندانستم
جز همین زخم خوردن از چپ و راست
زین طرفها چه طرف بر بستم ؟
جرمم این بود : من خودم بودم !
جرمم این است : من خودم هستم !
قیصر امینپور
+ نوشته شده در جمعه سیزدهم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 22:11 توسط Asi
|