بیا مرا ببر ای عشق با خودت به سفر

مرا ز خویش بگیر و مرا ز خویش ببر


مرا به حیطۀ محض حریق دعوت کن

به لحظه لحظۀ پیش از شروع خاکستر


به آستانۀ برخورد ناگهان دو چشم

به لحظه­ های پس از صاعقه، پس از تندر


به شب­ نشینی شبنم، به جشنوارۀ اشک

به میهمانی پرشور چشم و گونۀ تر


به نبض آبیِ تب­ دار در شبی بی­تاب

به چشم روشن و بیدارِ خسته از بستر


من از تو بالی بالا بلند می­ خواهم

من از تو تنها بالی بلند و بالاپر


من از تو یال سمندی، سهند مانندی

بلند یالی از آشفتگی پریشان ­تر


دلم ز دست زمین و زمان به تنگ آمد
مرا ببر به زمین و زمانۀ دیگر...