مرا ببر به زمین و زمانهای دیگر
بیا مرا ببر ای عشق با خودت به سفر
مرا ز خویش بگیر و مرا ز خویش ببر
مرا به حیطۀ محض حریق دعوت کن
به لحظه لحظۀ پیش از شروع خاکستر
به آستانۀ برخورد ناگهان دو چشم
به لحظه های پس از صاعقه، پس از تندر
به شب نشینی شبنم، به جشنوارۀ اشک
به میهمانی پرشور چشم و گونۀ تر
به نبض آبیِ تب دار در شبی بیتاب
به چشم روشن و بیدارِ خسته از بستر
من از تو بالی بالا بلند می خواهم
من از تو تنها بالی بلند و بالاپر
من از تو یال سمندی، سهند مانندی
بلند یالی از آشفتگی پریشان تر
دلم ز دست زمین و زمان به تنگ آمد
مرا ببر به زمین و زمانۀ دیگر...
+ نوشته شده در جمعه شانزدهم تیر ۱۳۹۱ ساعت 16:32 توسط Asi
|