ماییم و میانمایگی عصر خموشی
ای دل تو که مستی - چه بنوشی چه ننوشی-
با هر میٍ نا پخته نبینم که بجوشی
با هر میٍ نا پخته نبینم که بجوشی
این منزل دلباز نه دزدی ست نه غصبی
میراث رسیده ست به ما خانه به دوشی
دلسردم و بیزار از این گرمی بازار
غم های دم دستی و دلهای فروشی
رفته ست ز یاد آن همه فریاد و نمانده ست
جز چند اذان چند اذان در گوشی
نه کفر ابوجهل و نه ایمان ابوذر
ماییم و میانمایگی عصر خموشی
ما شاعرکان قافیه بافیم و زبان باز
در ما ندمیده ست نه دیوی نه سروشی
محمد مهدی سیار
+ نوشته شده در یکشنبه ششم فروردین ۱۳۹۱ ساعت 22:53 توسط Asi
|