اگرچه سيلي آئينه ها کرم کرده است
و تا هميشه سکوت مصورم کرده است
و تا هميشه سکوت مصورم کرده است
نمي تواند از طعم شوکراني من
مذاق پاک کند آنکه نوبرم کرده است
من از تبار غزلهاي سهل و ممتنعم
که هر که گوش سپرده است از برم کرده است
حسود يعني باور کنم خودم را باز
که باز شورترين چشم باورم کرده است
زمان ، زمانه افسانه هاي طي شده نيست
چه آتشي است که ققنوس پرورم کرده است
کبوترانه به بامم نشسته بودم ـ شعر
براي قاف تو سيمرغ ديگرم کرده است
چه فرق دارد ، شيطان و يا فرشته شدن
که عشق بر حذر ازهردو پيکرم کرده است
از آبهاي جهان سهم بي کرانگي ام
جزيره اي است که در خود شناورم کرده است
جزيره اي که تويي ابتداي اقيانوس
و انتهاي زميني که ( شاعرم) کرده است
محمدعلی بهمنی
+ نوشته شده در دوشنبه سی ام آذر ۱۳۸۸ ساعت 0:40 توسط Asi
|