تنها تر از شفیره ی در سیب مرده ام
اندازه ی تمام شما گاز خورده ام
هی کم شدم میان نفس های شهرتان
از بس که تکه های خودم را شمرده ام
دائم از ارتفاع دلم پرت می شوم
تا غصه های بیشتری در سپرده ام...
■
"من" دختریست اهل همین شهر های دور
از قله های نکبت و جاری به سمت گور
دارد تمام زندگیش را به قیمت...
کی می رسی به داد دلش آی حضرت...
اندازه ی تمام شما گاز خورده ام
هی کم شدم میان نفس های شهرتان
از بس که تکه های خودم را شمرده ام
دائم از ارتفاع دلم پرت می شوم
تا غصه های بیشتری در سپرده ام...
■
"من" دختریست اهل همین شهر های دور
از قله های نکبت و جاری به سمت گور
دارد تمام زندگیش را به قیمت...
کی می رسی به داد دلش آی حضرت...
محمد سیار
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم اسفند ۱۳۸۷ ساعت 23:53 توسط Asi
|
اینجا صرفا دفتریست برای ثبت شعرهایی که یا نمیدانم شاعرش کیست یا اگر بدانم، اسمش را مینویسم...تا اگر دفترهای واقعی ام پاره شدند، جای دیگری این شعرها را داشته باشم...تعدادی از وبلاگ های ادبیای را هم که به آنها گاهی سر میزنم در پیوندها گذاشته ام تا آدرسش را برای خودم داشته باشم...همین