تنها تر از شفیره ی در سیب مرده ام
اندازه ی تمام شما گاز خورده ام
هی کم شدم میان نفس های شهرتان
از بس که تکه های خودم را شمرده ام
دائم از ارتفاع دلم پرت می شوم
تا غصه های بیشتری در سپرده ام...

"من" دختریست اهل همین شهر های دور
از قله های نکبت و جاری به سمت گور
دارد تمام زندگیش را به قیمت...
کی می رسی به داد دلش آی حضرت...

 محمد سیار