نگهت دفتر رازیست که من میدانم
خفته در چشم تو نازیست كه من می دانم
نگهت دفتر رازیست كه من می دانم
قصه یی را كه به من طره كوتاه تو گفت
رشته عمر درازیست كه من می دانم
بی نیازانه به ما می گذرد دوست ، ولی
...سینه اش بحر نیازیست كه من می دانم
گرچه در پای تو خاموش فتادست ای شمع
سایه را سوز و گدازیست كه من می دانم
یك حقیقت به جهان هست كه عشقش خوانند
آن ای دوست مجازیست كه من می دانم